b@@kereh


Sunday, May 30, 2004

دقت كردين آدم وقتي شاش داره واسه يه جك خيلي بيشتر ميخنده؟!!


........................................................................................

Saturday, May 29, 2004

ديشب وقتي ديدم گربه هاي خونه مون تو پاركينگ با خيال آسوده خوابيدن، فهميدم شب خبري از زلزله نيست!


........................................................................................

Monday, May 24, 2004

عزيز دل برادر
راه هاي رسيدن به فرج زياد است...
يكيش رفتن به شهرك غرب است با 206 و دخترهائي با مانتو ممه اي سوار كردن است،
آن ديگري چرخيدن با خط يازده در خيابان و شماره تلفون دادن است،
چت كردن هم بد نيست اگر بتوانيد طرف را به خانه بياوريد،
همين طور وب لاگ زدن را هم به آن راه ها اضافه نمائيد!
حلا بقيه راه ها را شما برادر مومن بفرمائيد ببينم چقدر در راه رسيدن به فرج انتظار ميكشيد؟!



........................................................................................

Friday, May 21, 2004

امروز مثل هميشه بود.
همان تصور جاودانگي كه هميشه همراهمان هست،
همراه من هم بود...
مرور گذشته ها و خيالبافي آينده ها ...
وقتي افتادم، خونيكه از دهانم بيرون ميزد نگذاشت چيزي بگويم.
راننده دختري بود كه نفهميدم از چه چيزي ميگريخت...
چهره همسرم درنظرم آمد. فكر ميكردم زمان مردنم در كنارم خواهد بود...
همكارم در مجلس ترحيم خواهد گفت:"همين ديروز بود كه ديدمش...."
تا بحال استخوان شكسته اي كه پوست و گوشتم را ناجوانمردانه دريده باشد نديده بودم
با هر ضربان قلبم ، پياله پياله خون بر كف خيابان مي ريخت...
من دارم ميميرم....امروز مثل هميشه نبود، آن تصور جاودانگي ديگر نبود.




........................................................................................

Saturday, May 15, 2004

بهترين تمرين ورزشي، تمرينيه كه توش آسيب نبيني.


........................................................................................

Tuesday, May 11, 2004

فرض كن توي يه دستشوئي نشستي و اثر هنريت رو ساختي و ميخواي كه شيلنگ رو ورداري و خودت رو بشوري. يهو متوجه ميشي كه شير آبسرد خرابه و بايد با آب گرم رفع حاجت كني، آي كونت ميسوزه، آي ميسوزه!




........................................................................................

Tuesday, May 04, 2004

اگه بهت ميگم گوساله، نه بخاطر اينه كه سرت رو ميندازي پائين و ورود ممنوع ميري.
فقط خواستم بدوني از يه پدر گاو، انتظار تربيت آدميزاد رو نداشتم !



........................................................................................

Monday, May 03, 2004

پشت يه ماشين قراضه نوشته: "يادگار پدر "
بدونين پسره به جاي جواني، واسه خونواده ش پدري كرده...



........................................................................................

Saturday, May 01, 2004

مورفي :
بعد از اينكه لنگه اول جوراب رو ميپوشي، هميشه اين دومين لنگه هستش كه سوراخه !



........................................................................................

Home