b@@kereh |
Tuesday, October 05, 2004
● وقتي با يك فاحشه ميخوابي، هرگز از گندگي آلتت يا افتخارات جنسي ات چيزي نگو، فقط بگو پسري باكره هستي كه بارها لحظه نزديكي رو در ذهنت تجسم كرده اي...
........................................................................................مطمئن باش بعد از اتمام كار، دلش نخواهد آمد از يك پسرك تازه مرد شده پول بگيرد!!! □ نوشته شده در ساعت 3:38 AM توسط baakereh Sunday, October 03, 2004
● هر چقدر يك كشور فقيرتر باشد، مذهب تقدس بيشتري خواهد داشت.
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 10:01 PM توسط baakereh Tuesday, September 21, 2004
● فرقي نداره زن باشي يا مرد، هميشه از يه لذت بزرگ محرومي...
........................................................................................زن باشي از كردن، مرد باشي از دادن !!! □ نوشته شده در ساعت 3:01 AM توسط baakereh Monday, September 20, 2004
● مورفي:
........................................................................................هميشه وقتي صبحانه نميخورم، نهار رو توي شركت دير سرو ميكنن! □ نوشته شده در ساعت 1:49 AM توسط baakereh Saturday, September 04, 2004
● حتما ضرب المثل "آب در هاون كوبيدن" كه كنايه از كار بيهوده كردن هستش رو شنيدين ويا ضرب المثل "محيط به كفچه پيمودن ".
........................................................................................يكيش هم اينه : " در بازار مسگران، گوزيدن " چون صداي گوزتون رو هيچ كسي نميشنوه...!!! پانوشت: اينها رو هم وبلاگ نويسي به اسم كفتار اضافه كرده تو نظرخواهي: مثل سیگار کشیدن تو تهران یا جغ زدن تو جنده خونه □ نوشته شده در ساعت 10:14 PM توسط baakereh Saturday, August 28, 2004 ........................................................................................ Tuesday, August 24, 2004 ........................................................................................ Saturday, August 21, 2004 ........................................................................................ Wednesday, August 04, 2004
● تو همسايگي ما يه زن و شوهر هستند با دوتا بچه كوچيك 4-5 ساله.
........................................................................................خونواده عجيبي هستند. مرده معلوم نيست كارش چيه. بعضي وقتها صداهاي جيغ و ناله از خونه شون بلند ميشه، مثل فريادهاي يه بچه موقع تجاوز. بعدش مرده هر دو تا بچه رو ميندازه بيرون در. بچه ها در حاليكه به شدت زار ميزنن تا ساعتي پشت در گريه ميكنن تا مامانشون ميبردشون تو. ديشب از خونه شون صداي زوزه مي اومد.خوب كه گوش كردم ديدم صداي مرده هست با دوتا بچه هاش كه داشتند مثل گرك زوزه ميكشيدند...فكر كنم كم كم دارن تبديل به گرگ ميشن. همه دارن حيوون ميشن. □ نوشته شده در ساعت 9:53 PM توسط baakereh Tuesday, July 27, 2004
● سكانس اول: افسر جوان راهنمائي و رانندگي كنار يه اتوبان همه مسافركشهايي كه ميخوان اونجا مسافر بزنن يا پياده كنن جريمه ميكنه.
........................................................................................سكانس دوم: هنوز هم داره جريمه ميكنه! سكانس سوم: باز هم همون كار رو داره ميكنه!. ... .. . سكانس آخر:تقريبا شب شده و افسر جوان درحاليكه كلاهش تو دستشه و ماموريت روزانه اش تموم شده، كنارهمون اتوبان داره واسه مسافركشها دست تكون ميده تا سوارش كنند!!! □ نوشته شده در ساعت 2:57 AM توسط baakereh Friday, July 09, 2004 ........................................................................................ Monday, July 05, 2004
● سوسكي كه از تو سوراخ توالت مياد بيرون، همه لذت ريدن رو ميپرونه!
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 9:30 PM توسط baakereh Saturday, July 03, 2004
● ما كه صاحب دومين ذخاير گاز در دنيا هستيم، هنوز گشنه ايم.
حالا كه صاحب دومين ذخاير نفت در دنيا هم شده ايم، شك نكنيد كه گشنه تر خواهيم شد! □ نوشته شده در ساعت 9:50 PM توسط baakereh
● محيط به كفچه پيمودن:
........................................................................................فراموش نكن پسر! جائي كه "روابط" جاي "ضوابط" رو گرفته ، تلاش براي ترقي بيهوده است. □ نوشته شده در ساعت 2:34 AM توسط baakereh Saturday, June 26, 2004
● اين عكس اينقدر جذاب هست كه اگه من هم پيداش ميكردم در وبلاگم رو ميبستم!
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 4:48 AM توسط baakereh Saturday, June 19, 2004
● تا حالا فكر كردين جلوي خيلي از ماشينها مثل صورت بعضي آدمها ميمونه؟
........................................................................................مثلا استايل بعضيشون عصباني هست، بعضيها قيافه آدمهاي احمق و خنگ رو دارند و بعضيها هم چراغهاي جلوشون مثل آدمهاي متعجب از كاسه زده بيرون... □ نوشته شده در ساعت 12:24 AM توسط baakereh Monday, June 14, 2004
● در سطح ملي وقتي تيمي مثل سوئد 5 تا به بلغارستان ميزنه، غرور يه ملت له ميشه.هيچ دلم نميخواد الان يه بلغاري باشم.
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 9:23 PM توسط baakereh Wednesday, June 09, 2004
● وقتي يه اتوبوس شركت واحد از كنارت ميگذره، تمام عطر و ادكلني رو كه صبح روي خودت خالي كردي، به فاك فنا ميده!
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 12:57 AM توسط baakereh Saturday, June 05, 2004
● بهترين دفاع، حمله است:
........................................................................................تا حالا دقت كردين هميشه توي اتوبانهاي ما، خط سبقت از همه خطوط شلوغ تر هستش؟ ميدونيد چرا؟ ما هميشه فكر ميكنيم حقوق ما دائماا در حال زايل شدن هست و از هر فرصتي براي استيفايش استفاده ميكنيم و در اين رقابت جاودان(!) هميشه سعي ميكنيم رقيب از ما جلو نزنه... براي همه چي ميجنگيم، واسه پول درآوردن دائما در حال زور زدن هستيم، هميشه خارج از صف خريد ميكنيم، به همديگه تهمت و افترا ميبنديم، چپ و راست نسخه هاي سياسي و اقتصادي واسه همه ميپيچيم، هميشه سعي ميكنيم خودمون رو در تمام موارد بندازيم تو كانون منازعات و مناقشات تا بلكه بتونيم از بزخري احتمالي حقمون جلوگيري كنيم. هميشه اين تصور با ما هستش كه حقمون رو خورده اند و واقعا هم در بسياري جاها خورده اند ولي اين تصور كم كم تبديل شده به يك توهم بزرگ، بطوريكه زندگي رو به جاي يك آرامشكده به سان يك رينگ بوكس مي بينيم كه بايد دائما در حال زدن باشي تا نخوري... واسه همين هم هستش كه تو رانندگي دائما به سمت خط سبقت ميريم تا خداي ناكرده از قافله توزيع حق عقب نمونيم تا سرمون بي كلاه نشه! □ نوشته شده در ساعت 11:24 PM توسط baakereh Sunday, May 30, 2004
● دقت كردين آدم وقتي شاش داره واسه يه جك خيلي بيشتر ميخنده؟!!
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 9:58 PM توسط baakereh Saturday, May 29, 2004
● ديشب وقتي ديدم گربه هاي خونه مون تو پاركينگ با خيال آسوده خوابيدن، فهميدم شب خبري از زلزله نيست!
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 1:06 AM توسط baakereh Monday, May 24, 2004
● عزيز دل برادر
........................................................................................راه هاي رسيدن به فرج زياد است... يكيش رفتن به شهرك غرب است با 206 و دخترهائي با مانتو ممه اي سوار كردن است، آن ديگري چرخيدن با خط يازده در خيابان و شماره تلفون دادن است، چت كردن هم بد نيست اگر بتوانيد طرف را به خانه بياوريد، همين طور وب لاگ زدن را هم به آن راه ها اضافه نمائيد! حلا بقيه راه ها را شما برادر مومن بفرمائيد ببينم چقدر در راه رسيدن به فرج انتظار ميكشيد؟! □ نوشته شده در ساعت 1:13 AM توسط baakereh Friday, May 21, 2004
● امروز مثل هميشه بود.
........................................................................................همان تصور جاودانگي كه هميشه همراهمان هست، همراه من هم بود... مرور گذشته ها و خيالبافي آينده ها ... وقتي افتادم، خونيكه از دهانم بيرون ميزد نگذاشت چيزي بگويم. راننده دختري بود كه نفهميدم از چه چيزي ميگريخت... چهره همسرم درنظرم آمد. فكر ميكردم زمان مردنم در كنارم خواهد بود... همكارم در مجلس ترحيم خواهد گفت:"همين ديروز بود كه ديدمش...." تا بحال استخوان شكسته اي كه پوست و گوشتم را ناجوانمردانه دريده باشد نديده بودم با هر ضربان قلبم ، پياله پياله خون بر كف خيابان مي ريخت... من دارم ميميرم....امروز مثل هميشه نبود، آن تصور جاودانگي ديگر نبود. □ نوشته شده در ساعت 11:23 PM توسط baakereh Saturday, May 15, 2004 ........................................................................................ Tuesday, May 11, 2004
● فرض كن توي يه دستشوئي نشستي و اثر هنريت رو ساختي و ميخواي كه شيلنگ رو ورداري و خودت رو بشوري. يهو متوجه ميشي كه شير آبسرد خرابه و بايد با آب گرم رفع حاجت كني، آي كونت ميسوزه، آي ميسوزه!
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 9:57 PM توسط baakereh Tuesday, May 04, 2004
● اگه بهت ميگم گوساله، نه بخاطر اينه كه سرت رو ميندازي پائين و ورود ممنوع ميري.
........................................................................................فقط خواستم بدوني از يه پدر گاو، انتظار تربيت آدميزاد رو نداشتم ! □ نوشته شده در ساعت 9:16 PM توسط baakereh Monday, May 03, 2004
● پشت يه ماشين قراضه نوشته: "يادگار پدر "
........................................................................................بدونين پسره به جاي جواني، واسه خونواده ش پدري كرده... □ نوشته شده در ساعت 4:31 AM توسط baakereh Saturday, May 01, 2004
● مورفي :
........................................................................................بعد از اينكه لنگه اول جوراب رو ميپوشي، هميشه اين دومين لنگه هستش كه سوراخه ! □ نوشته شده در ساعت 4:47 AM توسط baakereh Thursday, April 29, 2004
● انشاالله:
........................................................................................اين كلمه در صنعت ايران ما يعني: نداشتن تاريخ دقيق خاتمه پروژه ها، بخاطر گشادگي ماتحت مسوولان! □ نوشته شده در ساعت 1:02 AM توسط baakereh Sunday, April 25, 2004
● واي آن دلربا چشمانِ سراسر هجومت
........................................................................................اراده ام را به خاكي سياهتر از گيسوانت مي نشاند... □ نوشته شده در ساعت 9:33 PM توسط baakereh Wednesday, April 21, 2004
● مورفي:
........................................................................................هميشه وقتي دارين ميچُسين، يكي به شما نزديك ميشود! هميشه وقتي دارين مي گوزين، همه جا ساكت ميشود! □ نوشته شده در ساعت 11:54 PM توسط baakereh Sunday, April 18, 2004
● اصالت غريزه :
........................................................................................همه پسربچه هاي 6-7 ساله دولّا ميشن تا ببينن زير دامن دخترا چي هستش. همه پسر بچه هاي 9-10 ساله مسابقه دورتر شاشيدن با هم ميذارند. همه پسر بچه هاي 11-12 ساله شورت و سوتين مامان و خواهرهاي بزرگشون رو بو ميكنند. □ نوشته شده در ساعت 6:33 AM توسط baakereh Tuesday, April 13, 2004
● حافظه بويائي:
........................................................................................خونه پدري مادرم كه منزلي قديمي بود، اتاقي در بلندترين قسمتش داشت كه بهش "بالاخونه " مي گفتند و عمدتا هم جوون هاي خونه كه دائيهايم ميشدند، سير وسياحت عالم تنهائي خودشان را در اين اطاق مي گذروندند. اون موقعها بچه سال بودم و عاشق اين كه از پله هاي آجري و مارپيچ اين خونه بالا برم تا خودم رو به "بالاخونه" رسونده و عجايب اين اتاق نمناك و صندوقخانه كنار اون رو كشف كنم... اونجا هميشه برام پر از رمز و راز بود، نوار كاستهاي رنگارنگ، ادكلنهاي عجيب و غريب، عكس زنهاي لخت، كتابهاي كلفت و از همه جالبتر يك قبضه تفنگ شكاري .... در عالم بچگي هميشه سه تا بوي خاص از اون اتاق در ذهن داشتم، كه وقتي بعدها بزرگ شدم متوجه شدم كه اوليش بوي توتون و تنباكو و گرس بوده كه دائيهام يا دوستاشون تا نصفه هاي شب ميكشيدند. دوميش بوي عطرهاي تند و مردونه اون موقع بود كه وقتي بوش به دماغم ميخورد از چشمام اشك راه ميافتاد. و سوميش كه برام از همه عجيب تر بود و از همه مشام آزارتر، بوي عجيب و بدي بود كه شبيه هيچكدام از بوهاي بدي اي كه تا اون موقع ميشناختم نبود. بعدها كه جوانتر شدم و دائيهايم پيرتر، يك شب كه به ياد گذشته ها در آن اطاق جمع شده بوديم فهميدم كه آن بوي عجيب مربوط به مسابقه گوز دادن و چسيدن دائيهام و رفقايشان بوده كه تا صبح با بوي گرس و ادكلنهاي اون موقع آميخته ميشده و بوئي عجيب ميشده كه من هيچ وقت نتوانستم در ايام صغر آنرا تشخيص بدهم!!! □ نوشته شده در ساعت 10:23 PM توسط baakereh Wednesday, April 07, 2004
● جهان اول:
........................................................................................ماشينها مي ايستند، آدمها رد ميشوند. جهان دوم: آدمها مي ايستند، ماشينها رد ميشوند. جهان سوم(مثل ايران): ماشينها از روي آدمها رد ميشوند و باز هم نمي ايستند! □ نوشته شده در ساعت 3:35 AM توسط baakereh Monday, April 05, 2004
● Enlarge your mind
........................................................................................در جائي خواندم: "بزرگترين آلت جنسي شما، مغز شماست." □ نوشته شده در ساعت 3:26 AM توسط baakereh Saturday, April 03, 2004
● دلبرم ! آن موهاي سياه من روي سراميكهاي سفيد خانه،
........................................................................................روزگاري آنقدر سفيد خواهد شد كه خانه را هرگز كثيف نخواهي يافت. □ نوشته شده در ساعت 8:48 PM توسط baakereh Sunday, March 28, 2004
● محك:
........................................................................................خوب بودن يه آبجو رو هميشه از ميزان سفيد بودن شاش ميشه فهميد! □ نوشته شده در ساعت 8:40 PM توسط baakereh Saturday, March 27, 2004
● همه ابناي بشر بر سر اين مساله قرنهاست كه اتفاق نظر دارند و هرگز بر سر آن به جنگ نپرداخته اند:
........................................................................................گوز، باديه كه صداي بلند و بوي كمي داره و چس، باديه كه صداي كم و بوي زيادي داره....! □ نوشته شده در ساعت 3:10 AM توسط baakereh Sunday, March 14, 2004
● و آن نفسهايم بر پوست گردنت،
........................................................................................قراولان لشگر تنم، براي تصرف كشور اندامتند... □ نوشته شده در ساعت 9:36 PM توسط baakereh Thursday, March 11, 2004
● من براي مجردها اونم وقتي قاط ميزنن يه فرمول ساده دارم :
........................................................................................" !You need to fuck " اما واسه همه متاهلها نميشه يه نسخه پيچيد، چون هركدومشون يه مَرَضي دارن !!! □ نوشته شده در ساعت 2:32 AM توسط baakereh Tuesday, March 09, 2004
● اينكه ميگن خدا اندازه تحمل هر كس بهش مريضي و مصيبت ميده، يه دروغ محضه!
........................................................................................ناقض اين حرف، مشتاقان بي شمار خودكشيه براي رها شدن از رنج بيماري هاي لاعلاج. □ نوشته شده در ساعت 3:51 AM توسط baakereh Sunday, March 07, 2004
● طالع بيني مستراح:
........................................................................................پست پائيني يه سوالي پرسيدم ، و حالا جواباش: اگه كسي هستين كه توي دستشوئي، هم كثافتكاري نفر قبلي و هم كثافتكاري خودتون رو تميز ميكنين، ميشه شما رو يك محافظه كار ناميد. از شجاعت چنداني برخوردار نيستين ولي اين ضعفتون رو با اعمال سياست در برخورد با وقايع غيرمترقبه پوشش ميدين! اعتماد به نفستون چندان تعريفي نداره و از صلابت تصويري كه از شخصيتتان در ذهن افراد ديگر ساخته ايد چندان مطمئن نيستين و به همين خاطر سعي ميكنيد كمترين اصطكاك را با بقيه داشته باشيد، و در واقع صلح طلب و آرامش دوست هستين . در سكس ترجيح ميدين لذت جنسي را آميخته با عشق داشته باشين. اگر از كساني باشين كه بعد از انجام كارتون، هم كثافتكاري خودتان و هم نفر قبليتان را يكجا پاك كنيد، آدم خوشفكر و صرفه جوئي هستيد كه به درد كارهاي اقتصادي ميخوريد.و اگر كسي باشين كه دوبار دستشوئي را پاك ميكنه، آدم فعالي هستين كه پشتكارتان ميتونه كند ذهنيتون رو بپوشونه! اما اگه كثافتكاري خودتان را تميز كنيد و مال نفر قبلي را تميز نكنيد، شما يك آدم جسوري هستين كه با ديدن يك جنازه به پليس تلفن كرده و تا حضور پليس در كنار جسد ميمانيد. به درد شغلهائي كه به دنبال منفعت براي جامعه هست نميخوريد(مثل شهردار و پزشك ...) ولي از شما يك نظامي خوب ميشه ساخت. در اقتصادهم اندازه نيازتان پول درمياوريد واگر ارث كلاني به شما برسد مقدار بسيار ناچيزي از آنرا خرج ميكنيد. عاشق طبيعت و شكار هستين و از خون بدتون نمياد و تنوع در سكس را دوست دارين. اما اگه كثافتكاري نفر قبل رو پاك كنين و مال خودتون رو پاك نكنيد، يك آدم شكاك ، بدبين، مغرور ومدعي اي هستين كه از ايرادات خودش غافله و عادت به نق زدن و تقبيح كارهاي ديگران داره ولي براي ساختن خودش هيچ قدمي برنميداره.دنياي شما خاكستريه و بهترين شغل براي شما بازرسي و بازپرسيه. و سرآخر اگه كسي هستين كه نه كثافتكاري خودش و نه نفر قبلي رو پاك ميكنه، شما به معناي واقعي يك حيوان هستين كه مثل گاو ميخورين، مثل سگ ميكنين، مثل خرس ميخوابين و مثل خر نفهمين! دنياي شما سياهه، بچه ها رو اذيت ميكنين، آشكارا رو حقوق ديگران پا ميذارين و از قانون شكني لذت ميبرين. □ نوشته شده در ساعت 11:02 PM توسط baakereh Saturday, March 06, 2004
● مشكلات عديده :
........................................................................................فرض كنيد وارد يه مستراحي شده ايد كه نفر قبل از شما توش خرابكاري كرده و درست و حسابي تميزش نكرده و مقداري از اَن و گه اون كنارا باقي مونده و شماهم وضعتون يه جوريه كه ناچارين از دستشوئي استفاده كنين. خوب كارتون رو ميكنيد و وقتي ميخواهيد بيرون بيائيد يادتون مي افته كه با افراد اون خونه يا شركت حسابي رودربايستي دارين و اگه كسي بعد از شما وارد دستشوئي بشه ممكنه فكر كنه كه اين خرابكاري كار شما بوده و خلاصه خيلي ضايع ميشه ... چيكار ميكنيد؟ □ نوشته شده در ساعت 9:45 PM توسط baakereh Thursday, March 04, 2004
● در خشت خام هم توان ديد؟
........................................................................................اتاق خوابهاي آدمهاي پولدار، در و ديوارش پوشيده از آينه است. يه لذت مضاعف، از ديدن اندامي كه در هم آغوشي ديده نميشوند... □ نوشته شده در ساعت 2:55 AM توسط baakereh Wednesday, February 25, 2004
● تناسب اندام باعث ميشه افراد ريز جثه، بزرگتر از اندازه واقعي شان و افراد درشت قامت، ظريف تر از آنچيزي كه هستند به نظر برسند.
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 2:58 AM توسط baakereh Friday, February 20, 2004
● در آتش سوختن شايد بدترين نوع مردن است.
........................................................................................در تمام تاريخ مجرمترين موجودات را يا ميسوزاندند و يا وعده سوزاندن آنها را در دنياي ديگر ميدادند. آتش هرگز سجده نكرد... □ نوشته شده در ساعت 9:33 PM توسط baakereh Monday, February 16, 2004
● درِ كيسه آشغال رو هميشه ببند!
........................................................................................چون وقتي باز ميديش دستم و محتويات بوگندوش رو ميبينم، محو ميشه اون لبخندي كه تو راه فقط براي تو آماده كرده بودم.... □ نوشته شده در ساعت 12:27 AM توسط baakereh Friday, February 13, 2004
● آموختن رزم شائولين
........................................................................................كشيدن پرتره از زنان لخت جهانگردي با يك دوچرخه ... □ نوشته شده در ساعت 10:40 PM توسط baakereh Saturday, February 07, 2004
● چيزي كه پايان ندارد ! :
........................................................................................و احمق ترين شماها كسي است كه با خواندن چند جمله از من، فكر بكند كه مرا شناخته است !!! □ نوشته شده در ساعت 9:50 PM توسط baakereh Friday, February 06, 2004
● دور تسلسل :
........................................................................................خداوند براي اينكه شريكي نداشته باشد، همه مخلوقاتش رو از دو جنس مخالف و متضاد ساخت تا دائما در كنش و واكنش با همديگر باشند و هيچگاه نتوانند به اجماع رسيده و خودخدائي كنند... هابيل با قابيل، مذكر با مونث، شمال با جنوب، خير با شر، مثبت با منفي و... وي حتي در برابر وحدت هم كثرت را گذاشت تا نكند مخلوقات بواسطه تنها بودن واژه "وحدت" ناچار از اتحاد شوند، بلكه كثرت را هم خلق كرد تا دائما از وحدت به كثرت و از كثرت به وحدت برسند ولي هرگز واحد بر جاي نمانند، همانطور كه هيچ وقت نمي توانند در كثرت دوام بياورند. □ نوشته شده در ساعت 11:44 PM توسط baakereh Monday, February 02, 2004
● يه طرف يه 200 تومني نوشته شده بود:
........................................................................................" هر وقت دلت واسه من تنگ شد، به نوشته پشت اين پول نگاه كن." و طرف ديگه اش نوشته بود: " حالا كه نگفتم نيگا كن، هر موقع دلت تنگ شد نيگا كن!!! " □ نوشته شده در ساعت 9:45 PM توسط baakereh Saturday, January 31, 2004
● نكته مهم :
........................................................................................هر مرد ممكنه در طول زندگي مجرديش زن هاي زيادي رو تجربه كنه، ولي دقيقا بعد از ازدواج با يك زن هستش كه ميفهمه زنها با هم هيچ فرقي ندارند !!! ... .. . مهمترين نكته: اما در مورد زنها اين مورد برعكسه، يعني براي يك دختر مجرد، مردهاي زندگيش تفاوت عمده اي باهم ندارند و فقط اونيكه باهاش ازدواج ميكنه با بقيه فرق پيدا ميكنه، چرا كه حاضر شده حماقتي رو مرتكب بشه كه بقيه مرتكبش نشدند !!! □ نوشته شده در ساعت 9:43 PM توسط baakereh Tuesday, January 27, 2004
● شهر بي كلانتر :
........................................................................................ديروز نزديك بود ماشينم رو عمدا بكوبم به يه ماشين ديگه ! ماشينها همه تو صف طولاني واسه عبور از چراغ قرمز وايستاده بودند كه يهو از اون انتها يه پرايد انداخت تو لاين مخالف و همينجوري با زرنگي و ناديده گرفتن حق بقيه تا جلوي ماشين من اومد وتا ديد چراغ لاين روبرو سبز شده و نزديكه كه از جلو ماشينها هجوم بيارند خواست كه سريع بپيچه جلوي ماشين من. بعضي وقتها به سرم ميزنه خودم مجرم رو تنبيه كنم، مثلا با يه چكش چراغهاي ماشيني كه با نوربالاش تمام راه كورم ميكنه رو خورد كنم! يا خفت راننده اي كه بوق وحشتناكي رو ماشينش كذاشته رو بگيرم جلوي بوقش و تا جا داره بوق بزنم تا گوشش پاره شه! يا راننده ميني بوسي كه مثل دودكش آجرپزي از ماشينش دود ميزنه بيرون رو مجبور به استنشاق اون كثافته كنم تا بفهمه با دريغ كردن از يك تنظيم موتور ساده چقدر از ريه هاي مردم رو به گا ميده! □ نوشته شده در ساعت 11:12 PM توسط baakereh Saturday, January 24, 2004
● Heaven doors:
........................................................................................آره ديگه قلبم نميزنه، صداش ديگه نمياد... ديشب قلبم خيلي زد... مرتيكه بهم گفت كه امسال علفش بهتر از پارساله... كي داره تو آشپزخونه ظرفها رو ميشوره...من كه تنهام، سالهاست كه تنهام... من نميتونم سرم رو برگردونم... همه خونه دور سرم ميچرخه، فكر كنم آدم وقتي ميميره اينجوري ميشه.... پاكته نصف شده. ديگه هيچ سيگاري ريه مو نميسوزونه... پوف چه بوي گندي ميده اين ليوان، حالم از هر چي مشروبه بهم ميخوره ديگه... بايد بخوابم... پائين تختم يه پيرمردي با موهاي بلند و سفيد نشسته، صورتش رو نميبينم، ولي ازش ميترسم.... خودمم... □ نوشته شده در ساعت 7:14 AM توسط baakereh Wednesday, January 21, 2004
● بالاخره يه شب مياد كه من استكانمو واسه ارادت، زير استكان ساقي ميكده لب پر كنم...
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 12:12 AM توسط baakereh Sunday, January 11, 2004
● باز هم معجزه اي ديگر:
........................................................................................عرض نكردم زنده ماندن آن مرد بيچاره بمي اصلا مجزه نبوده، چنانكه بنده خدا توي بيمارستان صحرائي بر اثر ايست قلبي جان سپرد... 14 روز اون زير هيچيش نشده بوده، تا اومد زير دست اينا جونش رو از دست داد! تو كشور ما معجزه اينه هنوز بعد از گذشت دو هفته از زلزله، آواربرداري تموم نشده باشه، از اون هم معجزه تر اينه كه آدم زير نظر پزشك و سرم و دارو ايست قلبي بكنه! □ نوشته شده در ساعت 9:24 PM توسط baakereh Friday, January 09, 2004
● معجزه خدا يا سهل انگاري مسوولين:
........................................................................................واقعا جاي تاسف داره، مردي بعد از 14 روز (!) از زير آوار بيرون كشيده شده، اونوقت همه رسانه ها تو بوق كردن كه عجب معجزه اي اتفاق افتاده ! زنده ماندن اين مرد بمي بيچاره اصلا معجزه نيست، معجزه اينجاست كه هنوز بعد از گذشت دو هفته از زلزله، آواربرداري تمام نشده است! پس خيلي نبايد تعجب بكنيد اگه دو ماه ديگه دوباره يه نفر رو زنده از زير خاك بيرون بكشند ! ! □ نوشته شده در ساعت 9:22 PM توسط baakereh Thursday, January 08, 2004 ........................................................................................ Tuesday, January 06, 2004
● يه چيز عميق در روحتون:
........................................................................................اريك كلپتون يه آهنگ زيبائي داره به اسم" آيا تا حالا زني رو دوست داشته اي؟": "Have you ever loved a woman so much you tremble in pain?" به اندازه اي كه از درد بلرزي؟ بعدش ميگه: "And all the time you know she bears another man’s name…" يعني "هميشه ميدوني كه اسم يك مرد ديگه روش هستش..." وه چه كثافتكاري ميشه زن يكي ديگه رو آدم دوست داشته باشه، بعدش ميگه ميدونم كه اين كار گناه داره و شرمندگي بهمراه مياره...بدترين جاش اينجاست: "But all the time you know she belongs to your very best friend." "ولي تو خوب ميدوني كه اون زن، زن بهترين دوستت هست..." حتما همه تون فكر ميكنيد ترتيبش رو ميده آره؟ مثل فيلمهاي اين يارو اسكورسيزي و پولانسكي؟ بعدش ميگه كه "تا حالا شده زني رو دوست داشته باشي و بدوني كه نميتوني هيچ وقت تنهاش بذاري؟" ...ديگه اينجا مطمئن ميشين كه زن بهترين دوستش رو روي تخت عروسيشون داره مثل سگ ميكنه ها؟... ولي يه چيزي ميگه آخرش : "Something deep inside of you won't let you wreck your best friend's home" ولي يه چيز عميقي در روحتون اجازه نخواهد داد كه شما خانه بهترين دوستتون رو ويران كنيد... □ نوشته شده در ساعت 12:39 AM توسط baakereh Sunday, January 04, 2004
● از اول گفتن از خانمها سنشون رو نپرسين و از آقايون درآمدشون رو !
........................................................................................پيرزن 97 ساله بمي كه بعد از 8 روز از زير آوار بيرون كشيده شده است سن خودش را 50 سال اعلام كرد!!! ايشان كماكان ثابت كردند زنان حتي دربدترين شرايط هم حاضر به ابراز سن واقعي خود نيستند! □ نوشته شده در ساعت 2:12 AM توسط baakereh
|