b@@kereh


Tuesday, October 05, 2004

وقتي با يك فاحشه ميخوابي، هرگز از گندگي آلتت يا افتخارات جنسي ات چيزي نگو، فقط بگو پسري باكره هستي كه بارها لحظه نزديكي رو در ذهنت تجسم كرده اي...
مطمئن باش بعد از اتمام كار، دلش نخواهد آمد از يك پسرك تازه مرد شده پول بگيرد!!!



........................................................................................

Sunday, October 03, 2004

هر چقدر يك كشور فقيرتر باشد، مذهب تقدس بيشتري خواهد داشت.



........................................................................................

Tuesday, September 21, 2004

فرقي نداره زن باشي يا مرد، هميشه از يه لذت بزرگ محرومي...
زن باشي از كردن، مرد باشي از دادن !!!



........................................................................................

Monday, September 20, 2004

مورفي:
هميشه وقتي صبحانه نميخورم، نهار رو توي شركت دير سرو ميكنن!



........................................................................................

Saturday, September 04, 2004

حتما ضرب المثل "آب در هاون كوبيدن" كه كنايه از كار بيهوده كردن هستش رو شنيدين ويا ضرب المثل "محيط به كفچه پيمودن ".
يكيش هم اينه : " در بازار مسگران، گوزيدن " چون صداي گوزتون رو هيچ كسي نميشنوه...!!!
پانوشت: اينها رو هم وبلاگ نويسي به اسم كفتار اضافه كرده تو نظرخواهي:
مثل سیگار کشیدن تو تهران
یا جغ زدن تو جنده خونه



........................................................................................

Saturday, August 28, 2004

براي اثبات باهوش بودنت،
بدترين راه مچ گيريه !



........................................................................................

Tuesday, August 24, 2004

باد را زخمي خواهم زد تا گيسوانت را نياشوبد.



........................................................................................

Saturday, August 21, 2004

نقطه آغاز حماقت وقتيه كه خودت رو احمق ندوني!



........................................................................................

Wednesday, August 04, 2004

تو همسايگي ما يه زن و شوهر هستند با دوتا بچه كوچيك 4-5 ساله.
خونواده عجيبي هستند. مرده معلوم نيست كارش چيه. بعضي وقتها صداهاي جيغ و ناله از خونه شون بلند ميشه، مثل فريادهاي يه بچه موقع تجاوز.
بعدش مرده هر دو تا بچه رو ميندازه بيرون در. بچه ها در حاليكه به شدت زار ميزنن تا ساعتي پشت در گريه ميكنن تا مامانشون ميبردشون تو.
ديشب از خونه شون صداي زوزه مي اومد.خوب كه گوش كردم ديدم صداي مرده هست با دوتا بچه هاش كه داشتند مثل گرك زوزه ميكشيدند...فكر كنم كم كم دارن تبديل به گرگ ميشن.
همه دارن حيوون ميشن.



........................................................................................

Tuesday, July 27, 2004

سكانس اول: افسر جوان راهنمائي و رانندگي كنار يه اتوبان همه مسافركشهايي كه ميخوان اونجا مسافر بزنن يا پياده كنن جريمه ميكنه.
سكانس دوم: هنوز هم داره جريمه ميكنه!
سكانس سوم: باز هم همون كار رو داره ميكنه!.
...
..
.
سكانس آخر:تقريبا شب شده و افسر جوان درحاليكه كلاهش تو دستشه و ماموريت روزانه اش تموم شده، كنارهمون اتوبان داره واسه مسافركشها دست تكون ميده تا سوارش كنند!!!



........................................................................................

Friday, July 09, 2004

........................................................................................

Monday, July 05, 2004

سوسكي كه از تو سوراخ توالت مياد بيرون، همه لذت ريدن رو ميپرونه!


........................................................................................

Saturday, July 03, 2004

ما كه صاحب دومين ذخاير گاز در دنيا هستيم، هنوز گشنه ايم.
حالا كه صاحب دومين ذخاير نفت در دنيا هم شده ايم، شك نكنيد كه گشنه تر خواهيم شد!



محيط به كفچه پيمودن:
فراموش نكن پسر! جائي كه "روابط" جاي "ضوابط" رو گرفته ، تلاش براي ترقي بيهوده است.



........................................................................................

Saturday, June 26, 2004

اين عكس اينقدر جذاب هست كه اگه من هم پيداش ميكردم در وبلاگم رو ميبستم!


........................................................................................

Saturday, June 19, 2004

تا حالا فكر كردين جلوي خيلي از ماشينها مثل صورت بعضي آدمها ميمونه؟
مثلا استايل بعضيشون عصباني هست، بعضيها قيافه آدمهاي احمق و خنگ رو دارند و بعضيها هم چراغهاي جلوشون مثل آدمهاي متعجب از كاسه زده بيرون...



........................................................................................

Monday, June 14, 2004

در سطح ملي وقتي تيمي مثل سوئد 5 تا به بلغارستان ميزنه، غرور يه ملت له ميشه.هيچ دلم نميخواد الان يه بلغاري باشم.


........................................................................................

Wednesday, June 09, 2004

وقتي يه اتوبوس شركت واحد از كنارت ميگذره، تمام عطر و ادكلني رو كه صبح روي خودت خالي كردي، به فاك فنا ميده!


........................................................................................

Saturday, June 05, 2004

بهترين دفاع، حمله است:
تا حالا دقت كردين هميشه توي اتوبانهاي ما، خط سبقت از همه خطوط شلوغ تر هستش؟ ميدونيد چرا؟
ما هميشه فكر ميكنيم حقوق ما دائماا در حال زايل شدن هست و از هر فرصتي براي استيفايش استفاده ميكنيم و در اين رقابت جاودان(!) هميشه سعي ميكنيم رقيب از ما جلو نزنه...
براي همه چي ميجنگيم، واسه پول درآوردن دائما در حال زور زدن هستيم، هميشه خارج از صف خريد ميكنيم، به همديگه تهمت و افترا ميبنديم، چپ و راست نسخه هاي سياسي و اقتصادي واسه همه ميپيچيم، هميشه سعي ميكنيم خودمون رو در تمام موارد بندازيم تو كانون منازعات و مناقشات تا بلكه بتونيم از بزخري احتمالي حقمون جلوگيري كنيم.
هميشه اين تصور با ما هستش كه حقمون رو خورده اند و واقعا هم در بسياري جاها خورده اند ولي اين تصور كم كم تبديل شده به يك توهم بزرگ، بطوريكه زندگي رو به جاي يك آرامشكده به سان يك رينگ بوكس مي بينيم كه بايد دائما در حال زدن باشي تا نخوري...
واسه همين هم هستش كه تو رانندگي دائما به سمت خط سبقت ميريم تا خداي ناكرده از قافله توزيع حق عقب نمونيم تا سرمون بي كلاه نشه!



........................................................................................

Sunday, May 30, 2004

دقت كردين آدم وقتي شاش داره واسه يه جك خيلي بيشتر ميخنده؟!!


........................................................................................

Saturday, May 29, 2004

ديشب وقتي ديدم گربه هاي خونه مون تو پاركينگ با خيال آسوده خوابيدن، فهميدم شب خبري از زلزله نيست!


........................................................................................

Monday, May 24, 2004

عزيز دل برادر
راه هاي رسيدن به فرج زياد است...
يكيش رفتن به شهرك غرب است با 206 و دخترهائي با مانتو ممه اي سوار كردن است،
آن ديگري چرخيدن با خط يازده در خيابان و شماره تلفون دادن است،
چت كردن هم بد نيست اگر بتوانيد طرف را به خانه بياوريد،
همين طور وب لاگ زدن را هم به آن راه ها اضافه نمائيد!
حلا بقيه راه ها را شما برادر مومن بفرمائيد ببينم چقدر در راه رسيدن به فرج انتظار ميكشيد؟!



........................................................................................

Friday, May 21, 2004

امروز مثل هميشه بود.
همان تصور جاودانگي كه هميشه همراهمان هست،
همراه من هم بود...
مرور گذشته ها و خيالبافي آينده ها ...
وقتي افتادم، خونيكه از دهانم بيرون ميزد نگذاشت چيزي بگويم.
راننده دختري بود كه نفهميدم از چه چيزي ميگريخت...
چهره همسرم درنظرم آمد. فكر ميكردم زمان مردنم در كنارم خواهد بود...
همكارم در مجلس ترحيم خواهد گفت:"همين ديروز بود كه ديدمش...."
تا بحال استخوان شكسته اي كه پوست و گوشتم را ناجوانمردانه دريده باشد نديده بودم
با هر ضربان قلبم ، پياله پياله خون بر كف خيابان مي ريخت...
من دارم ميميرم....امروز مثل هميشه نبود، آن تصور جاودانگي ديگر نبود.




........................................................................................

Saturday, May 15, 2004

بهترين تمرين ورزشي، تمرينيه كه توش آسيب نبيني.


........................................................................................

Tuesday, May 11, 2004

فرض كن توي يه دستشوئي نشستي و اثر هنريت رو ساختي و ميخواي كه شيلنگ رو ورداري و خودت رو بشوري. يهو متوجه ميشي كه شير آبسرد خرابه و بايد با آب گرم رفع حاجت كني، آي كونت ميسوزه، آي ميسوزه!




........................................................................................

Tuesday, May 04, 2004

اگه بهت ميگم گوساله، نه بخاطر اينه كه سرت رو ميندازي پائين و ورود ممنوع ميري.
فقط خواستم بدوني از يه پدر گاو، انتظار تربيت آدميزاد رو نداشتم !



........................................................................................

Monday, May 03, 2004

پشت يه ماشين قراضه نوشته: "يادگار پدر "
بدونين پسره به جاي جواني، واسه خونواده ش پدري كرده...



........................................................................................

Saturday, May 01, 2004

مورفي :
بعد از اينكه لنگه اول جوراب رو ميپوشي، هميشه اين دومين لنگه هستش كه سوراخه !



........................................................................................

Thursday, April 29, 2004

انشاالله:
اين كلمه در صنعت ايران ما يعني: نداشتن تاريخ دقيق خاتمه پروژه ها، بخاطر گشادگي ماتحت مسوولان!



........................................................................................

Sunday, April 25, 2004

واي آن دلربا چشمانِ سراسر هجومت
اراده ام را به خاكي سياهتر از گيسوانت مي نشاند...



........................................................................................

Wednesday, April 21, 2004

مورفي:
هميشه وقتي دارين ميچُسين، يكي به شما نزديك ميشود!
هميشه وقتي دارين مي گوزين، همه جا ساكت ميشود!



........................................................................................

Sunday, April 18, 2004

اصالت غريزه :
همه پسربچه هاي 6-7 ساله دولّا ميشن تا ببينن زير دامن دخترا چي هستش.
همه پسر بچه هاي 9-10 ساله مسابقه دورتر شاشيدن با هم ميذارند.
همه پسر بچه هاي 11-12 ساله شورت و سوتين مامان و خواهرهاي بزرگشون رو بو ميكنند.



........................................................................................

Tuesday, April 13, 2004

حافظه بويائي:
خونه پدري مادرم كه منزلي قديمي بود، اتاقي در بلندترين قسمتش داشت كه بهش "بالاخونه " مي گفتند و عمدتا هم جوون هاي خونه كه دائيهايم ميشدند، سير وسياحت عالم تنهائي خودشان را در اين اطاق مي گذروندند.
اون موقعها بچه سال بودم و عاشق اين كه از پله هاي آجري و مارپيچ اين خونه بالا برم تا خودم رو به "بالاخونه" رسونده و عجايب اين اتاق نمناك و صندوقخانه كنار اون رو كشف كنم...
اونجا هميشه برام پر از رمز و راز بود، نوار كاستهاي رنگارنگ، ادكلنهاي عجيب و غريب، عكس زنهاي لخت، كتابهاي كلفت و از همه جالبتر يك قبضه تفنگ شكاري ....
در عالم بچگي هميشه سه تا بوي خاص از اون اتاق در ذهن داشتم، كه وقتي بعدها بزرگ شدم متوجه شدم كه اوليش بوي توتون و تنباكو و گرس بوده كه دائيهام يا دوستاشون تا نصفه هاي شب ميكشيدند.
دوميش بوي عطرهاي تند و مردونه اون موقع بود كه وقتي بوش به دماغم ميخورد از چشمام اشك راه ميافتاد.
و سوميش كه برام از همه عجيب تر بود و از همه مشام آزارتر، بوي عجيب و بدي بود كه شبيه هيچكدام از بوهاي بدي اي كه تا اون موقع ميشناختم نبود.
بعدها كه جوانتر شدم و دائيهايم پيرتر، يك شب كه به ياد گذشته ها در آن اطاق جمع شده بوديم فهميدم كه آن بوي عجيب مربوط به مسابقه گوز دادن و چسيدن دائيهام و رفقايشان بوده كه تا صبح با بوي گرس و ادكلنهاي اون موقع آميخته ميشده و بوئي عجيب ميشده كه من هيچ وقت نتوانستم در ايام صغر آنرا تشخيص بدهم!!!



........................................................................................

Wednesday, April 07, 2004

جهان اول:
ماشينها مي ايستند، آدمها رد ميشوند.
جهان دوم:
آدمها مي ايستند، ماشينها رد ميشوند.
جهان سوم(مثل ايران):
ماشينها از روي آدمها رد ميشوند و باز هم نمي ايستند!



........................................................................................

Monday, April 05, 2004

Enlarge your mind
در جائي خواندم: "بزرگترين آلت جنسي شما، مغز شماست."




........................................................................................

Saturday, April 03, 2004

دلبرم ! آن موهاي سياه من روي سراميكهاي سفيد خانه،
روزگاري آنقدر سفيد خواهد شد كه خانه را هرگز كثيف نخواهي يافت.



........................................................................................

Sunday, March 28, 2004

محك:
خوب بودن يه آبجو رو هميشه از ميزان سفيد بودن شاش ميشه فهميد!



........................................................................................

Saturday, March 27, 2004

همه ابناي بشر بر سر اين مساله قرنهاست كه اتفاق نظر دارند و هرگز بر سر آن به جنگ نپرداخته اند:
گوز، باديه كه صداي بلند و بوي كمي داره
و چس، باديه كه صداي كم و بوي زيادي داره....!



........................................................................................

Sunday, March 14, 2004

و آن نفسهايم بر پوست گردنت،
قراولان لشگر تنم،
براي تصرف كشور اندامتند...



........................................................................................

Thursday, March 11, 2004

من براي مجردها اونم وقتي قاط ميزنن يه فرمول ساده دارم :
" !You need to fuck "
اما واسه همه متاهلها نميشه يه نسخه پيچيد، چون هركدومشون يه مَرَضي دارن !!!



........................................................................................

Tuesday, March 09, 2004

اينكه ميگن خدا اندازه تحمل هر كس بهش مريضي و مصيبت ميده، يه دروغ محضه!
ناقض اين حرف، مشتاقان بي شمار خودكشيه براي رها شدن از رنج بيماري هاي لاعلاج.



........................................................................................

Sunday, March 07, 2004

طالع بيني مستراح:
پست پائيني يه سوالي پرسيدم ، و حالا جواباش:
اگه كسي هستين كه توي دستشوئي، هم كثافتكاري نفر قبلي و هم كثافتكاري خودتون رو تميز ميكنين، ميشه شما رو يك محافظه كار ناميد. از شجاعت چنداني برخوردار نيستين ولي اين ضعفتون رو با اعمال سياست در برخورد با وقايع غيرمترقبه پوشش ميدين!
اعتماد به نفستون چندان تعريفي نداره و از صلابت تصويري كه از شخصيتتان در ذهن افراد ديگر ساخته ايد چندان مطمئن نيستين و به همين خاطر سعي ميكنيد كمترين اصطكاك را با بقيه داشته باشيد، و در واقع صلح طلب و آرامش دوست هستين .
در سكس ترجيح ميدين لذت جنسي را آميخته با عشق داشته باشين.
اگر از كساني باشين كه بعد از انجام كارتون، هم كثافتكاري خودتان و هم نفر قبليتان را يكجا پاك كنيد، آدم خوشفكر و صرفه جوئي هستيد كه به درد كارهاي اقتصادي ميخوريد.و اگر كسي باشين كه دوبار دستشوئي را پاك ميكنه، آدم فعالي هستين كه پشتكارتان ميتونه كند ذهنيتون رو بپوشونه!
اما اگه كثافتكاري خودتان را تميز كنيد و مال نفر قبلي را تميز نكنيد، شما يك آدم جسوري هستين كه با ديدن يك جنازه به پليس تلفن كرده و تا حضور پليس در كنار جسد ميمانيد. به درد شغلهائي كه به دنبال منفعت براي جامعه هست نميخوريد(مثل شهردار و پزشك ...) ولي از شما يك نظامي خوب ميشه ساخت.
در اقتصادهم اندازه نيازتان پول درمياوريد واگر ارث كلاني به شما برسد مقدار بسيار ناچيزي از آنرا خرج ميكنيد. عاشق طبيعت و شكار هستين و از خون بدتون نمياد و تنوع در سكس را دوست دارين.
اما اگه كثافتكاري نفر قبل رو پاك كنين و مال خودتون رو پاك نكنيد، يك آدم شكاك ، بدبين، مغرور ومدعي اي هستين كه از ايرادات خودش غافله و عادت به نق زدن و تقبيح كارهاي ديگران داره ولي براي ساختن خودش هيچ قدمي برنميداره.دنياي شما خاكستريه و بهترين شغل براي شما بازرسي و بازپرسيه.
و سرآخر اگه كسي هستين كه نه كثافتكاري خودش و نه نفر قبلي رو پاك ميكنه، شما به معناي واقعي يك حيوان هستين كه مثل گاو ميخورين، مثل سگ ميكنين، مثل خرس ميخوابين و مثل خر نفهمين!
دنياي شما سياهه، بچه ها رو اذيت ميكنين، آشكارا رو حقوق ديگران پا ميذارين و از قانون شكني لذت ميبرين.



........................................................................................

Saturday, March 06, 2004

مشكلات عديده :
فرض كنيد وارد يه مستراحي شده ايد كه نفر قبل از شما توش خرابكاري كرده و درست و حسابي تميزش نكرده و مقداري از اَن و گه اون كنارا باقي مونده و شماهم وضعتون يه جوريه كه ناچارين از دستشوئي استفاده كنين.
خوب كارتون رو ميكنيد و وقتي ميخواهيد بيرون بيائيد يادتون مي افته كه با افراد اون خونه يا شركت حسابي رودربايستي دارين و اگه كسي بعد از شما وارد دستشوئي بشه ممكنه فكر كنه كه اين خرابكاري كار شما بوده و خلاصه خيلي ضايع ميشه ...
چيكار ميكنيد؟



........................................................................................

Thursday, March 04, 2004

در خشت خام هم توان ديد؟
اتاق خوابهاي آدمهاي پولدار، در و ديوارش پوشيده از آينه است.
يه لذت مضاعف، از ديدن اندامي كه در هم آغوشي ديده نميشوند...



........................................................................................

Wednesday, February 25, 2004

تناسب اندام باعث ميشه افراد ريز جثه، بزرگتر از اندازه واقعي شان و افراد درشت قامت، ظريف تر از آنچيزي كه هستند به نظر برسند.


........................................................................................

Friday, February 20, 2004

در آتش سوختن شايد بدترين نوع مردن است.
در تمام تاريخ مجرمترين موجودات را يا ميسوزاندند و يا وعده سوزاندن آنها را در دنياي ديگر ميدادند.
آتش هرگز سجده نكرد...



........................................................................................

Monday, February 16, 2004

درِ كيسه آشغال رو هميشه ببند!
چون وقتي باز ميديش دستم و محتويات بوگندوش رو ميبينم،
محو ميشه اون لبخندي كه تو راه فقط براي تو آماده كرده بودم....



........................................................................................

Friday, February 13, 2004

آموختن رزم شائولين
كشيدن پرتره از زنان لخت
جهانگردي با يك دوچرخه
...



........................................................................................

Saturday, February 07, 2004

چيزي كه پايان ندارد ! :
و احمق ترين شماها كسي است كه با خواندن چند جمله از من، فكر بكند كه مرا شناخته است !!!



........................................................................................

Friday, February 06, 2004

دور تسلسل :
خداوند براي اينكه شريكي نداشته باشد، همه مخلوقاتش رو از دو جنس مخالف و متضاد ساخت تا دائما در كنش و واكنش با همديگر باشند و هيچگاه نتوانند به اجماع رسيده و خودخدائي كنند...
هابيل با قابيل، مذكر با مونث، شمال با جنوب، خير با شر، مثبت با منفي و...
وي حتي در برابر وحدت هم كثرت را گذاشت تا نكند مخلوقات بواسطه تنها بودن واژه "وحدت" ناچار از اتحاد شوند، بلكه كثرت را هم خلق كرد تا دائما از وحدت به كثرت و از كثرت به وحدت برسند ولي هرگز واحد بر جاي نمانند، همانطور كه هيچ وقت نمي توانند در كثرت دوام بياورند.



........................................................................................

Monday, February 02, 2004

يه طرف يه 200 تومني نوشته شده بود:
" هر وقت دلت واسه من تنگ شد، به نوشته پشت اين پول نگاه كن."
و طرف ديگه اش نوشته بود:
" حالا كه نگفتم نيگا كن، هر موقع دلت تنگ شد نيگا كن!!! "



........................................................................................

Saturday, January 31, 2004

نكته مهم :
هر مرد ممكنه در طول زندگي مجرديش زن هاي زيادي رو تجربه كنه، ولي دقيقا بعد از ازدواج با يك زن هستش كه ميفهمه زنها با هم هيچ فرقي ندارند !!!
...
..
.
مهمترين نكته:
اما در مورد زنها اين مورد برعكسه، يعني براي يك دختر مجرد، مردهاي زندگيش تفاوت عمده اي باهم ندارند و فقط اونيكه باهاش ازدواج ميكنه با بقيه فرق پيدا ميكنه، چرا كه حاضر شده حماقتي رو مرتكب بشه كه بقيه مرتكبش نشدند !!!



........................................................................................

Tuesday, January 27, 2004

شهر بي كلانتر :
ديروز نزديك بود ماشينم رو عمدا بكوبم به يه ماشين ديگه !
ماشينها همه تو صف طولاني واسه عبور از چراغ قرمز وايستاده بودند كه يهو از اون انتها يه پرايد انداخت تو لاين مخالف و همينجوري با زرنگي و ناديده گرفتن حق بقيه تا جلوي ماشين من اومد وتا ديد چراغ لاين روبرو سبز شده و نزديكه كه از جلو ماشينها هجوم بيارند خواست كه سريع بپيچه جلوي ماشين من.
بعضي وقتها به سرم ميزنه خودم مجرم رو تنبيه كنم، مثلا با يه چكش چراغهاي ماشيني كه با نوربالاش تمام راه كورم ميكنه رو خورد كنم!
يا خفت راننده اي كه بوق وحشتناكي رو ماشينش كذاشته رو بگيرم جلوي بوقش و تا جا داره بوق بزنم تا گوشش پاره شه!
يا راننده ميني بوسي كه مثل دودكش آجرپزي از ماشينش دود ميزنه بيرون رو مجبور به استنشاق اون كثافته كنم تا بفهمه با دريغ كردن از يك تنظيم موتور ساده چقدر از ريه هاي مردم رو به گا ميده!



........................................................................................

Saturday, January 24, 2004

Heaven doors:
آره ديگه قلبم نميزنه، صداش ديگه نمياد...
ديشب قلبم خيلي زد...
مرتيكه بهم گفت كه امسال علفش بهتر از پارساله...
كي داره تو آشپزخونه ظرفها رو ميشوره...من كه تنهام، سالهاست كه تنهام...
من نميتونم سرم رو برگردونم...
همه خونه دور سرم ميچرخه، فكر كنم آدم وقتي ميميره اينجوري ميشه....
پاكته نصف شده. ديگه هيچ سيگاري ريه مو نميسوزونه...
پوف چه بوي گندي ميده اين ليوان، حالم از هر چي مشروبه بهم ميخوره ديگه...
بايد بخوابم...
پائين تختم يه پيرمردي با موهاي بلند و سفيد نشسته، صورتش رو نميبينم، ولي ازش ميترسم....
خودمم...



........................................................................................

Wednesday, January 21, 2004

بالاخره يه شب مياد كه من استكانمو واسه ارادت، زير استكان ساقي ميكده لب پر كنم...


........................................................................................

Sunday, January 11, 2004

باز هم معجزه اي ديگر:
عرض نكردم زنده ماندن آن مرد بيچاره بمي اصلا مجزه نبوده، چنانكه بنده خدا توي بيمارستان صحرائي بر اثر ايست قلبي جان سپرد...
14 روز اون زير هيچيش نشده بوده، تا اومد زير دست اينا جونش رو از دست داد!
تو كشور ما معجزه اينه هنوز بعد از گذشت دو هفته از زلزله، آواربرداري تموم نشده باشه،
از اون هم معجزه تر اينه كه آدم زير نظر پزشك و سرم و دارو ايست قلبي بكنه!



........................................................................................

Friday, January 09, 2004

معجزه خدا يا سهل انگاري مسوولين:
واقعا جاي تاسف داره، مردي بعد از 14 روز (!) از زير آوار بيرون كشيده شده، اونوقت همه رسانه ها تو بوق كردن كه عجب معجزه اي اتفاق افتاده !
زنده ماندن اين مرد بمي بيچاره اصلا معجزه نيست، معجزه اينجاست كه هنوز بعد از گذشت دو هفته از زلزله، آواربرداري تمام نشده است!
پس خيلي نبايد تعجب بكنيد اگه دو ماه ديگه دوباره يه نفر رو زنده از زير خاك بيرون بكشند !
!



........................................................................................

Thursday, January 08, 2004

وقتي داري ميشكني، بهترين تكيه گاه، غرورتــــــــــه...



........................................................................................

Tuesday, January 06, 2004

يه چيز عميق در روحتون:
اريك كلپتون يه آهنگ زيبائي داره به اسم" آيا تا حالا زني رو دوست داشته اي؟":
"Have you ever loved a woman so much you tremble in pain?"
به اندازه اي كه از درد بلرزي؟ بعدش ميگه:
"And all the time you know she bears another man’s name…"
يعني "هميشه ميدوني كه اسم يك مرد ديگه روش هستش..."
وه چه كثافتكاري ميشه زن يكي ديگه رو آدم دوست داشته باشه، بعدش ميگه ميدونم كه اين كار گناه داره و شرمندگي بهمراه مياره...بدترين جاش اينجاست:
"But all the time you know she belongs to your very best friend."
"ولي تو خوب ميدوني كه اون زن، زن بهترين دوستت هست..."
حتما همه تون فكر ميكنيد ترتيبش رو ميده آره؟ مثل فيلمهاي اين يارو اسكورسيزي و پولانسكي؟ بعدش ميگه كه "تا حالا شده زني رو دوست داشته باشي و بدوني كه نميتوني هيچ وقت تنهاش بذاري؟" ...ديگه اينجا مطمئن ميشين كه زن بهترين دوستش رو روي تخت عروسيشون داره مثل سگ ميكنه ها؟...
ولي يه چيزي ميگه آخرش :
"Something deep inside of you won't let you wreck your best friend's home"
ولي يه چيز عميقي در روحتون اجازه نخواهد داد كه شما خانه بهترين دوستتون رو ويران كنيد...



........................................................................................

Sunday, January 04, 2004

از اول گفتن از خانمها سنشون رو نپرسين و از آقايون درآمدشون رو !
پيرزن 97 ساله بمي كه بعد از 8 روز از زير آوار بيرون كشيده شده است سن خودش را 50 سال اعلام كرد!!!
ايشان كماكان ثابت كردند زنان حتي دربدترين شرايط هم حاضر به ابراز سن واقعي خود نيستند!



........................................................................................

Home