b@@kereh


Wednesday, November 27, 2002

Result: negative
همه چيز مثبتش خوبه و نه منفيش، تنها چيزي كه منفيش خوبه نتيجه آزمايش AIDS هستش.
زمان دبيرستان يه رفيق داشتم كه به شوخي مي گفت: AIDS مخفف اين جمله هست:
Ass Infected Don’t Screw
كه تقريبا معنيش ميشه : كونه گنديده ، نگائيدش !!!
اين يه هفته اي كه رفته بودم مسافرت، بخاطر اين بود كه زياد ذهنم دور و بر نتيجه آزمايش AIDS نچرخه و اين يه هفته آخر رو راحت سر كنم.
تصور اينكه دچار ايدز بشي وحشتناكه، من فكر ميكردم اگه نتيجه مثبت بشه از فشار روحي زياد يا سكته ميكنم يا خودم رو ميكشم .
توي ايران ، خيلي ها ايدز رو مترادف بيماري هاي جنسي ميدونن و من توي خيلي از وبلاگها ديدم كه ايدز رو در كنار بيماري هائي مثل سوزاك معرفي مي كنند در حاليكه ايدز يك بيماري جنسي نيست و نبايد بخاطر اينكه راه هاي انتقالش از راه نزديكي صورت مي پذيرد آنرا يك بيماري جنسي تلقي كرد.ايدز بسيار وحشتناكتر از بيماري هاي جنسي هست.
ايدز تنها بيماري است كه هنوز بشر نتوانسته است صفت كشنده را از جلوي آن حذف نمايد.
خانمها و آقايون در هنگام نزديكي هيچ وقت( تاكيد مي كنم هيچ وقت) كاندوم را فراموش نكنيد، مصرف كردن كاندوم نه تنها خجالت آور نيست بلكه نشان دهنده تشخص و آگاهي شماست.
من كه خودم عمري توي كوس و كونِ سگ و گربه و جنده 5 شنبه اي ها ، دختر فراري و غير فراري گذاشته ام فقط بخاطر مصرف مرتب كاندوم بود كه از شر اين بيماري مهلك در امان مانده ام. من بقدري به كاندوم عادت كرده بودم كه بدون كاندوم نزديكي برايم لذتي نداشت.
احمقانه هست كه فكر كنيد گائش با كاندوم ، بوئيدن گل با ماسك هستش.




........................................................................................

Sunday, November 24, 2002

تا 5 شنبه ميرم مسافرت‏، سفر ناجوري هست...
آخرش ممكنه يك مرگ تحميلي و تدريجي در انتظارم باشد...
شايد هم خداوند دوباره به من حق حيات بدهد و مشغول زندگي شوم...
خيلي بد هست كه بهت بگن خيلي زنده نخواهي ماند.



........................................................................................

Saturday, November 23, 2002

شمارش معكوس رسوائي
خيلي وقتها پيش مياد كه از بعضي گه خوردنهام پشيمون ميشم‏...
جواب صداقت رو نبايد با خيانت داد.
اون موقعي كه كثافتكاري ميكردم خيلي بهم حال ميداد، ولي الان داره از دماغم بيرون مياد.



........................................................................................

Sunday, November 17, 2002

قسمتهائي از چند نوشته نشريه الكترونيكي پرسه :
(البته چون اين دفعه حال داشتم همه مطالبش رو خوندم و چند تاشو اينجا گذاشتم، و احتمالا در مورد نسخه هاي آتي اين نشريه ، به دليل كمبود وقت و گشادي بيش از حد من، نتونم اين كار رو بكنم!)
حضور: " ديگر حضور آن جسد روي آن صندلي ، برايش ترسناك نبود . با بوي تعفن ، كنار آمده بود و شبها را به كشتن كرمهاي سفيدي مي‌گذراند كه از پايه هاي صندلي ، پايين مي‌خزيدند . تنها مگس ها بودند كه مزاحمت كمي‌برايش داشتند . "
شاهد : "دلم براي زن همسايمون مي سوزه. شوهرش گلو شو گرفته بود و فشار ميداد. اونم دست و پا مي زد و التماس مي كرد."
بيرون از عادت: "الگانس سبز و سفيد جلوي من توقف ميكند - درست وسط خيابان- هوي !اين خانوم چه نسبتي باهات داره؟"
مثل هميشه :"تورو خدا لذات و تفريحات قشر دانشجو رو ببينين ! پسر جان ، اينها رو يه دوره كوتاه مدت مي برن بيمارستان جهنم ، اونجا سيخ درماني مي كنن ، حالشون كه خوب شد ، برشون مي گردونن بهشت"
آنجا كه سخن:"خيلي از ما از اسمهاي موسيقي كلاسيك، رمانتيك، مدرن، فقط املاي آن را بلديم و اندكي از معني آن نمي دانيم.چه رسد به عبارتي چون "بالاده" و "جز" كه خيلي از ما به غلط "جاز" مي نويسند"







........................................................................................

Saturday, November 16, 2002

ريدم به هر چي دفترچه بيمه درماني هست...
هيچ كدوم از پزشكاهاي معتبر قبولش ندارند و فقط چس مثقال، توش دارو و آزمايش مي نويسند...
داروخونه ها هم كه دكان پول چاپ كني هستند... بدون اينكه كسي حاليش باشه، حتي در آمدشون- با اين تعرفه هاي جديد- از بسازبندازها هم بيشتره...
آزمايشگاه ها هم فقط پول ميستونن، كاري هم ندارند كه دفترچه ات معتبر هست يا نه ..تا قرون آخرش رو مي گيرن...
و منِ كارمند بايد هر ماه آخر برج 20-30 هزار تومن بريزم تو كيسه بعضيها، تا به اميد حقوق بازنشستگي ناچيزي كه نصيب بچه هايم خواهد شد، سرخوش باشم...
حالا تو هي از زيبائي ها بنويس...



عمه :
تقريبا همه مردها ، َسرِ اينكه : ”ميشه كس عمه رو، تو محاورات و فحش و فحشكاري به فاك داد“ موافقند ...!!!
شايد دليلش هم اين باشه كه سر فحش به عمه، ميشه بي خيال دعوا شد ...
در خاتمه به عرض ميرسانم:” لطفا كليه طرفداران حقوق بشر و نازك نارنجي ها از ارائه افاضات خودداري نمايند، چرا كه دل و دماغ بحث فرسايشي رو ندارم“.



........................................................................................

Tuesday, November 12, 2002

پيرو تيروئيدي !!!
تاچندي قبل، تمام زندگي من پر شده بود از سوسكهاي ريز آشپزخونه، حتي يادمه يه دفعه در مورد زايمان يكي از اين سوسكها ، يه چيزهائي توي وبلاگ نوشتم...
اين سوسكها همه جا حضور داشتند: تو ماست موسيري كه واسه مزه مشروب درست ميكردم بودند...
وقتي تلويزيون نگاه ميكردم حتما چند تاشون با من و در روي مبل مشغول تماشا بودند...
يا حتي شبها كه ميخوابيدم، چند تا خاله سوسكه همبسترم بودندو تا صبح منو از كت و كول و كمر مينداختند...!!!
يه بار تو ظرف غذام مي افتادند، يه بار روي لباس يار راه مي رفتند... يه بار تو وان حموم شنا ميكردند و خلاصه همه جا تشريف داشتند...
هر چي هم بهشون ميزدم اثر نداشت كه نداشت. از بايگون و پيف پاف و د.د.ت. بگير تا حشره كش تارو مار و كيش و مات و هزار تا آت و آشغال ديگه...
تا اينكه يه روز تو بقالي استانداردم (كه هميشه سر خر رو رو به مغازه اش كجه)، پودري ديدم به اسم : ” سوسك كش پيرو تيروئيدي - گرد پرتو “ ...
اولش فكر كردم بقاله ميخواد بندازه، ولي چون ديگه از دست سوسكها ذله شده بودم، تو دلم گفتم: “ سگ خور، اين رو هم ميخرم...“
تو يكي دو ماه اول خيلي تاثيرش مشخص نبود، اما الان چند ماهي ميشه كه حتي يه دونه سوسك ريز هم نمي بينم...عجيب نسلشون كنده شده ...حالا نميدنم بخاطر اين پودره هست يا اينكه مثلا سوسكها در غيبت صغري !!! به سر ميبرند و به مجرد اتمام بكن بكنشون ، در تمام در و ديوار خونه من ظهور پيدا خواهند كرد!!!



........................................................................................

Sunday, November 10, 2002

سوداگر تن
زني ديدم كه سرمايه اش را گران مي فروخت.
سرمايه اش دختري بود كه آب دماغش از خماري مي چكيد و بر روي رژ غليظش مي ريخت.
خانم رئيس به همان كهنگي اسكناسهائي بود كه تا چند لحظه ديگر آنها را مي شمرد...
عجيب پوزخند خائنانه اي در نگاهش بود.
سوداگر تن بود...
چشمان دخترك اما ، خستگي فروش متاعش بود‏...گوئي هر كه با او خوابيده است استخوانهايش را له كرده است.
مرداني كه، مي خواهند تا دينار آخر پولي كه داده اند، بكنند...
آناني كه سرخوش به لذت گاه آمدنشان هستند....لذتي بيشتر از يك شاشيدن ...
بسته شدن درب يك ماشين ...
همين.




........................................................................................

Thursday, November 07, 2002

لا اكراه في الدين !!!
جوونتر كه بودم توي شهري زندگي ميكردم كه در و ديوارش خاكستري بود و همه بديهاي يه شهر كوچيك رو تمام و كمال داشت...مردمش پشت سر هم شايعه درست ميكردند و تا يه زن تو خيابون راه مي افتاد همه با چارتا چشم ميخوردنش و خلاصه صدها مورد ديگه مثل اينا ...( البته از انصاف نگذريم چيزهاي خوبي هم مثل هواي تميز هم داشت.)
اما يه چيزي كه هر ساله تو ماه رمضون عَلَم ميشد اعلاميه هائي بود كه سازمانهائي مثل سپاه يا نيروي انتظامي و يا اطلاعات به در و ديوار ميزدند كه كلا مضمونش چيزي شبيه اين بود: " هر گونه روزه خواري جرم محسوب شده و در صورت مشاهده ، خواهر طرف رو خواهيم گائيد..."
حالا اگه يه عده اي به هر دليل روزه مي گيرن( اعتقاد، ترس،...) نبايد كه چون خودت رو از خوردن و آشاميدن منع ميكني، بقيه رو هم وادار كني كه اين كارو بكنند و اگه نكردن به سيخ و صلابه بكشي...
آقا خيلي راحت ميشه مذهب و لامذهبي رو بهانه كرد و شكم و زيرش رو پر كرد و هر كي هم زياد حرف زد بهش تهمت طاغوتي و يا حزب الهي زد و بي ناموسش كرد...
همين الانش تو همين وبلاگستان هم طاغوتي هاي دو آتيشه داريم كه تو خيال سلطنت و آوردن پسر شاه و براندازي دين و مذهب هستند و هم حزب الهي هائي كه از دين خدا فقط نهي از منكر رو فهميدن اونهم به بدترين وجه (خواهر ملت رو گائيدن).
جان كلام هر موقع ديديد يكي خيلي از خودش تعريف ميكنه و ميگه ماست رقيبش ترشه بدونين كاسه اي زير نيم كاسه هستش...





........................................................................................

Wednesday, November 06, 2002

سرد جوش بودن بعضي وقتها خوبه !
اگه طرفِ زندگي آدم سرد جوش باشه ، ديگه هر كي رو ديد لبهاشو تا بنا گوش واز نميكنه و بعدش هم احساس مفاهمه بكنه و آخرش هم دور از چشم همسرش لنگها رو بده هوا !!!
در يك مهماني به همون اندازه كه يك زن لوند براي مردها طعمه حساب ميشه ، يك مرد گرم و دوست داشتني رو هم راحت ميشه از چنگ زنش در آورد.
البته ممكنه بطن آدمها با هم تفاوت داشته باشه و لزوما هر زن لوندي، جنده نيست و هر مرد گرم و دوست داشتني، خائن نخواهد بود.
آمّاااا
آدمهاي خون گرم اونقدريكه واسه غريبه ها خوب هستند واسه خوديها خوب نيستند ...




........................................................................................

Sunday, November 03, 2002

عارضم خدمت آقا رضاي عرايض:
يكي از مشخصات يك سيستم باز، هم پاياني است(Equifinality)، يعني اينكه يك سيستم بايد قادر باشد با هر مدل و هر نوع ورودي، خروجي يكسان بدهد...حالا داداش من معلومه كه به هر مرغي اگه دون بدي، تخم مرغ پس ميندازه!
دومندش هم اينكه ، كلي گوئي صفت شاه ها و آخوندهاست، اين يادت نره !



تازه فهميدم كه چرا صبحها از تختخواب نميتونم كنده بشم....
خداوكيلي تويه اين فصل، هيچي مثل خوابيدن در رختخواب گرم و نرم اونهم توي يه اتاق تاريك نمي چسبه.



........................................................................................

Home